سیدنا الکریم حضرت عبدالعظیم علیه السلام

ساخت وبلاگ

 بسم الله الرحمن الرحیم

چند روز پیش سالروز رحلت سید الکریم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام بود . یکی از عنایات آن حضرت رو محضر شما تقدیم می دارم

 

*** یکی از تجار بازار تهران تهران تعریف می کند :

 

من سال‌های گذشته ورشکسته شدم، به طوری که جهت معاش روزانه خود با تنگنا روبرو شدم و تصمیم گرفتم جهت رفع گرفتاری به حضرت عبدالعظیم(ع) متوسل شوم، برای این کار نذر کردم، چهل هفته پی در پی سحر پنج‌شنبه پیاده به زیارت آن حضرت بروم، 39 هفته سپری شد ، هفته چهلم فرارسید که مواجه با زمستان بود و روز چهارشنبه بعد از ظهر برف شدیدی باریدن گرفت، غروب که به منزل رسیدم برف تبدیل به کولاک شده بود و زمین تا زانوهایم پر از برف بود، عیالم که از قضیه با خبر بود پرسید: مگر امشب به زیارت نمی‌روی، آخر هفته است!

 

گفتم در این برف و بوران خود آقا هم راضی نیست، إن‌شاءالله هفته دیگر، آن شب زود به خواب رفتم، در عالم رویا دیدم بر روی ریل ماشین دودی به طرف شهرری می‌روم، به مقبره شیخ صدوق(ره) رسیدم، آنجا وضو گرفته و دو رکعت نماز خواندم و به سمت حرم حضرت عبدالعظیم(ع) حرکت کردم، از خواب برخواستم شب از نیمه گذشته بود، تصمیم خود را گرفته آماده حرکت شدم، عیالم گفت: چطور شد سر شب نرفتی و حالا که نیمه شب است و برف هم شدیدتر شده! خواب را تعریف کردم و گفتم: باید بروم حتی اگر به قیمت جانم باشد 

 

 

به راه افتادم مسیر حرکتم همان بود که در خواب دیدم روی ریل ماشین دودی، بعدها به این نکته رسیدم که آن شب تنها راه رسیدن به شهر ری خط آهن بوده و الا رسیدن به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) میسر نبود.. راه را برروی ریل ادامه دادم تا به ابن بابویه رسیدم، به تأسی از صحنه خواب وضو گرفتم دو رکعت نماز خواندم و بی درنگ به سمت حضرت عبدالعظیم(ع) حرکت کردم، به حرم که رسیدم درب‌ها را تازه گشوده بودند و زمانی تا اذان صبح مانده بود، سرما و خستگی راه رمقم را گرفته و در گوشه حرم از هوش رفتم، در عالم خواب آقا سید الکریم(ع) را دیدم کنار صندوق ایستاده، روی مبارک خود را به سمت من کرد و پرسید: چه مشکلی پریشانت ساخته؟

 

قصه خود را عرض کردم، دست به میان شال کمرش برد و دستمال گره زده‌ای را به کف دستم نهاد و فرمود: این را سرمایه کسب حلال کن، إن‌شاءالله مشکلت حل شود، دستمال را گرفتم به یکباره همه چیز محو شد، صدای موذن مرا از خواب بیدار کرد و تنها چیزی که از آن رؤیا باقی مانده بود دستمال گره زده در دستم بود، باز کردم دوازده عدد سکه یک قرانی داخل آن بود، برخواستم وضو گرفتم نماز صبح را بجا آورده، با خوشحالی به سمت تهران به راه افتادم، آن 12 سکه را به این کسب زدم و به سرنوشتی که تو شاهد آن هستی رسیدم. 

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

کرامات و عنایات عجیبه ای از آن حضرت از منابع معتبر شنیده ام که به جهت اینکه ممکن است بعضی از خوانندگان مطالب این وبلاگ در مقام انکار بر آیند، از ذکر آن خودداری می کنم . فقط همینقدر مثل همیشه می تونم به دوستان توصیه کنم که از زیارت آن بزرگوار که ثوابش برابر ثواب زیارت اقا امام حسین علیه السلام هست غافل نشوند خصوصا دوستان تهرانی  در شب جمعه زیارت آن حضرت را فراموش نکنند . 

 

و در آخر ...  

این فیلم رو ببینید .

یا مرتضی علی

وبلاگ شخصی هادی کردان...
ما را در سایت وبلاگ شخصی هادی کردان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hadikordano بازدید : 166 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 19:53