یادمان علامه حسن زاده آملی - 1

ساخت وبلاگ

 بسم الله الرّحمن الرّحیم

با سلام محضر شما دوستان عزیز

 از ایام نوجوانی که وارد محافل مذهبی مازندران خصوصا « هیئت رهروان امام خمینی ساری » به محوریت شهید عزیز آقا سید مجتبی علمدار شدم، اسمی رو شنیدم که مورد احترام، تعریف و تمجید همه بود و اون کسی نبود جز علامه حسن زاده آملی ( رحمت الله علیه )
 

https://s21.picofile.com/file/8443629734/00000000000.jpg

شبهای ماه مبارک ، ایام محرم و صفر و همینطور جلسات هفتگی، درس اخلاق شاگرد معروف علامه یعنی آقای صمدی آملی در هیئت رهروان برپا بود

بیان سیره اخلاقی و کرامت های علامه توسط آقای صمدی، علامه رو به شخصیتی محبوب برای بچه ها تبدیل کرده بود به طوری که هر کسی میخواست از علامه یاد کنه ، میگفت « آقا جان » ... آقا جان اینطور فرمودند ... آقا جان اونطور فرمودند ...

همون چند سال حضورم در هیئت رهروان باعث شد تا در ایام طلبگی، همه ی فکر و ذهنم علامه باشه ... چه روی جلد کتابهای درسی، از جامع المقدمات گرفته تا رسائل و مکاسب که پُر بود از برچسب هایی از تصاویر علامه، چه مطالعه کتابهای ایشان که در حد و اندازه ی فهم من بود مثل الهی نامه

توی سنّ نوزده سالگی، موقعی که پدر و مادرم بحث ازدواج رو پیش کشیدند، متوسل شدم به امام رضا علیه السلام و عرض کردم حالا که بحث ازدواج به میان آمد، یک کاری کنید که این سه تا خواسته و حاجت من برآورده بشه

اوّل اینکه طرف مقابلم کسی باشه که پدر و مادرم معرفی کنند و من هم با همه ی اختلاف دیدگاهی که باهاشون دارم بتونم پیشنهادشون رو قبول کنم تا در نهایت، خلاف میل پدر و مادرم عمل نکنم و دلشون رو نشکنم

دوّم اینکه حتما از سادات باشند و از این طریق به حضرت زهرا سلام الله علیها وصل بشم ( 1 )

سوّم اینکه حتما ازدواجی باشه که به یکی از شاگردان علامه حسن زاده که تعریف و تمجید معنویشون رو زیاد شنیدم وصل بشم مثلا پدر یا برادرش از شاگردان علامه باشه طوری که وقتی می بینمش و باهاش صحبت می کنم یاد علامه بیفتم و اون اثر معنوی که سالهاست از ایشون و شاگردانشون شنیدیم رو ببینم

امام رئوف علیه السلام بر من منت گذاشتند و هر سه تا خواسته رو به اجابت رسوندند و در حالیکه خانواده ی ما اصلا با روحانیت و خصوصا شاگردان علامه ( که عموماً در قم مشغول تحصیل و تدریس بودند ) ارتباط نداشتند رو آشنا کردند با خانواده یکی از شاگردان علامه که اتفاقا از سادات بودند

بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) در قاب دوربین + تصاویر

حیف که حاج آقای عمادی راضی نیست مطالبی که در مورد خودش برای من نقل کرده، اعم از عنایات اهل بیت علیهم السلام به ایشون و علاقه ی علامه حسن زاده به ایشون رو برای عموم نقل کنم و الا اگر مجاز بودم حتما شمّه ای از اونها رو می نوشتم و شما متوجه می شدید که امام رضا علیه السلام علاوه بر دو خواسته ی اول، خواسته ی سوم من که خیلی مشکل به نظر می رسید رو به کاملترین وجه عطا فرمودند


هر وقتی میرم قم و با حاج آقای عمادی میشینم و حرف میزنم به حقیقت معنا برای من « فرصت » هست چه از لحاظ علمی و چه عملی و صد البته که بُعد عملی و معنویش برای من بیشتر اهمیت داره

وقتی هم که میاد مشهد، کلا فضای اطراف ما عوض میشه . به قول مازندرانی ها

أمِه دل سُو دَکِتِه ، أمِه کیلِه اُو دَکِتِه

البته موقع رفتنش هم چشمها پر از اشک میشه

دوستانم که حاج آقا رو میشناسن اگه بفهمن حاج آقا اومد خونه ی ما و خبرشون نکردم درست و حسابی دلخور میشن ( 2 ) و تا الان هر کسی که یکبار با ایشون هم صحبت شد، ابراز علاقه کرد که دوباره باهاش همکلام بشه و یک ساعتی رو کنارش بشینه ...


غرض از نوشتن این مطالب « بیان سیر آشنایی من با علامه حسن زاده آملی و شاگرد ایشون یعنی حاج آقای عمادی » بود تا برای شما دوستان عزیز خاطراتی رو از این شاگرد علامه نقل کنم  ( لینک مربوط به خاطراتی که حاج آقای عمادی از علامه برای من نقل کردند رو در انتهای همین پست میگذارم )


     ***************************


پ . ن 1 : بنده از طریق مادرم به حضرت زهرا سلام الله علیها منسوب هستم منتها دلم میخواست این نسبت داشتن از طریق ازدواج هم تکرار بشه

پ . ن 2 : هر وقتی که حاج آقای عمادی میاد خونه ی ما و رفقا میان به دیدارش، موقع خداحافظی بهشون شهریه میده، شهریه خوبی هم میده . دفعه آخر به رفقا گفتم به من که شهریه نمیده ، از این به بعد هر چی از حاجی شهریه گرفتید نصف نصف و الا دفعه بعدی که حاجی اومد بهتون خبر نمیدم! ..... جدای از شوخی ، رفقای نزدیک من نسبت به حاجی همون نگاه بنده رو دارن و توی فکر شهریه و این چیزا نیستن ، الحمدلله 

پ . ن 3 : بنده در پست 54 همین وبلاگ یک شعر از علامه به زبان مازندرانی نوشتم که در فراق امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف هست . برام جالب بود که این پست خیلی مراجعه کننده داشت به طوری که طبق آمار سه ماه اخیر ، بعد از آدرس اصلی وبلاگ، بیشترین بازدید مربوط به این پست بوده

https://s20.picofile.com/file/8443571650/4444.jpg

امیدوارم مراجعه کنندگان، چیزی از اون شعر رو متوجه شده باشند چون خودم اولین باری که به اون شعر رسیدم، چند ساعتی طول کشید تا منظور علامه رو بفهمم با اینکه مازندرانی هستم ولی وقتی معناش رو فهمیدم، متوجه شدم استعاره هاش در اوج زیبایی هست ، شعر از زبان یک روستایی مازندرانی هست که چشم انتظار ظهور آقاست، انواع انتظارها از قصیر المدّة یا طویل المدّة توی شعر هست که خطاب به آقا عرض میکنه ما این انتظارها رو سپری کردیم اما انتظار اصلی ما که ظهور و دیدن روی شما هست، محقق نشد

 

و در آخر ...

 مطلبی که توی وبلاگ می نویسم رو معمولا به رفقا اعلان می کنم و پیروش نظراتشون رو مطرح میکنن

نسبت به پُست قبلی رفقا نظراتی رو مطرح کردند که به دوتاشون اشاره می کنم و جواب میدم

یکی از دوستان فرمودند : چرا عنایت امام رضا علیه السلام رو نوشتید ؟ آیا این از خود تعریفی نبود ؟ ( منظورش خواسته من از آقا بود که به اون خانوم بفهمونه سلام دادن من عین همون سلام دادن خودشه و همون شب از طریق خواب بهش فهموندن )

جواب : بنده در مورد خودم عقیده دارم اگر حاجتی خواستم و زود به من دادند، نشانه این هست که میخوان زود از در خونه شون برم ..

این قضیه معروفه که یه وقتی علامه امینی رحمت الله علیه جلوی ضریح امام علی علیه السلام ایستاده بود و حاجتی رو از آقا طلب می کرد، ناگهان دید یک عرب بادیه نشین از عربهای اطراف نجف، بدون اذن دخول و زیارتنامه خوندن، بچه ای فلج رو آورد جلوی ضریح گذاشت و شروع کرد به سر و صدا که « یا ابالغوث این بچه ی منو شفا بده » ، اندکی نگذشت که بچه جان گرفت و روی پای خودش ایستاد . علامه دلش شکست و گفت یا علی پس چرا حاجت من رو نمیدید ؟ شب در عالم خواب حضرت بهش فرمود آقا شیخ عبدالحسین اینی که می بینی زود حاجتش رو دادم برای اینه که اگر حاجتش رو ندهم به کفر گویی میفته و از همون اعتقادات اولیه ای هم که داره، برمیگرده

عزیز دل برادر ؛ حکایت من حکایت همون عرب بادیه نشین اطراف نجف هست و خدا میدونه ذره ای در این حرفم تعارف و تواضع نیست چون مواردی بوده که وقتی حاجت و خواسته ام رو ندادند شروع کردم به شکوه و شکایت و گِله کردن و اینکه شما نمی خواهید ما مشکلمون حل بشه !! و از این دست حرفها ... این معلوم میکنه بنده ی سر تا پا تقصیر با اون عرب بادیه نشین خیلی فرقی ندارم ... بگذریم
 

     ***************************


یکی دیگه از دوستان فرمودند ( البته این رو نه یک نفر بلکه دو یا سه نفر مطرح کردند ) : چرا وقتی طرف از راه رسید و اونطور بد و بیراه گفت، شما جوابش ندادید، آیا بهتر نبود به جای بستن نرم افزار سروش، مثل خودش جوابش می دادید؟

جواب : سروش رو بستم چون حال خودم بد شده بود و باید رعایت حال خودم رو می کردم اما اینکه چرا هرگز در صدد جواب دادن بر نیامدم خب معلومه

 این همه در آیات و روایات تاکید شده که در قبال ناسزا و حرف زشت، نباید زود از کوره در رفت و مقابله به مثل کرد ... آیه ی سوم سوره مبارکه مومنون یعنی « وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ » چهار تا تفسیر داره که یکیش « عدم مقابله به مثل به هنگام شنیدن ناسزا » هست، حتی خیلی صریح تر در آیه 72 سوره مبارکه فرقان هست که فرمود : «  وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراما » یعنی عباد رحمان زمانی که حرف نامربوطی می شنوند، با بزرگواری و متانت می گذرند ( و آن حرف نامربوط را ناشنیده می گیرند )

مگر امیرالمومنین علیه السلام نفرمودند اِنّی اَکرَهُ لَکُم اَن تَکونوا سَبّابین‌ ؟ ( نهج البلاغه، خطبه 206 )

سبّ یعنی چی ؟

سبّ یعنی فحش دادن ، سبّ یعنی ناسزا گفتن .. اینکه به یکی یا به پدر و مادر و بستگانش جسارت کنی

این یک معنا از حدیث هست

معنای دیگرش از « شأن بیان حدیث » فهمیده میشه . حضرت این جمله رو زمانی فرمودند که در جنگ صفین، یاران معاویه به یاران حضرت فحش داده بودند و یاران حضرت برای اینکه عین اونها با فحش جواب بدهند ، آمدند خدمت حضرت و خواستند کسب اجازه کنند! که حضرت فرمودند اِنّی اَکرَهُ لَکُم اَن تَکونوا سَبّابین‌ یعنی دوست ندارم شما جزو ناسزاگویان باشید

وقتی حضرت در مدینه بودند ، یک جاهلی به حضرت فحش داد ... حضرت چیکار کردند؟ ... نشنیده گرفتند .... حتی وقتی به ایشون متذکر شدند که آیا نشنیدید که به شما فحش داد ؟ حضرت فرمودند : شاید با کسی دیگری و علی دیگری بود! ( یعنی باید نشنیده گرفت )

این جمله ی کوتاهِ « اِنّی اَکرَهُ لَکُم اَن تَکونوا سَبّابین‌ » دو تا پیام داره 1- به کسی فحش و ناسزا نگویید 2- در مقابل فحش، با فحش و ناسزا جواب ندهید

https://s21.picofile.com/file/8443629576/EUBzDKDgCO5RsYZkZdR4_1636650437036.jpg

متاسفانه مردم ما خیلی کم حوصله شدند، تا یک چیزی می شنوند طوری از کوره در میرند که آدم واقعا متحیر میشه ... و حتی بعد از اینکه جواب طرف رو دادند، شب خوابشون نمی بره و دائم در فکر جوابی محکم تر و انتقامی سخت تر هستند .. حکایت این شعرند

یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم

یک علت دیگه که اصرار میشه بر اینکه هیچوقت ناسزا نگید ( حتی در مقام جواب ) بحث عواقب اُخرویش هست

خدا رحمت کنه علامه طباطبایی رو، می فرمود : من یک شب جمعه ای به قبرستان وادی السلام رفتم، یکی از معتمدین نجف که اهل کشف و شهود بود رو دیدم که در حال برگشت از وادی السلام بود ، بهش گفتم : « شما که به اینجا زیاد می آیید، آیا چیزی هم فهمیدید ؟ » اون فرد در جواب گفت : « قبری را دیدم که شکافته بود ، از قبر سوال کردم که آیا این درست است که شما مار و عقرب دارید ؟ » در جواب شنیدم « خیر، مار و عقرب در خود نداریم بلکه مردم با خودشان به اینجا می آورند ، زبان به بدی می گشایند و تا عمق جان یکی را می سوزانند، همان تبدیل به مار و عقرب می شود و با خود به اینجا می آورند ... »
 

خلاصه اینکه هم بر اساس آیات و روایات و هم بخاطر نوع تربیت من ، این اجازه رو نداشتم که بخوام با شنیدن یک حرف نامربوط از کوره در برم و حرف زشتی رو با حرف زشت دیگه جواب بدهم، همیشه سعی کردم با صبر و حوصله برخورد کنم و خدا رو شکر می کنم که این توفیق رو تا الان نصیب من کرد

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

مطلب تمام

خاطراتی که حاج آقای عمادی از علامه حسن زاده برای من نقل کردند رو می تونید از اینجا بخونید

التماس دعا و یا مرتضی علی

وبلاگ شخصی هادی کردان...
ما را در سایت وبلاگ شخصی هادی کردان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hadikordano بازدید : 195 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 11:58