پیرامون انقلاب اسلامی

ساخت وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

 

با عرض سلام و عرض تعزیت خدمت شما دوستان عزیز به مناسبت شهادت سردار رشید اسلام سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و همچنین سردار عزیز اسلام شهید ابومهدی المهندس ( رحمت الله علیهما )






 

از خیلی وقت پیش بنا داشتم، مطلبی رو پیرامون انقلاب اسلامی برای شما دوستان عزیز بنویسم که توفیق یار نشد و الان بنا دارم بنویسم .

 

مرحوم حاج شیخ عباس قوچانی از نزدیکان و رابطین مرحوم آقا سید علی قاضی ( رحمت الله علیه ) در نجف اشرف و دارای جایگاه ویژه ای میان علماء و طلاب بود .



زمانی که حضرت امام ( رحمت الله علیه ) در تبعید بود، ایشان جزو اولین کسانی بود که به قم آمد، با انقلاب و امام بیعت کرد .

 

از ایشان سوال کردند که شما در نجف جایگاه ویژه ای داشتید خصوصا که قبل از این، خدمت آقا سید علی قاضی بودید و از این جهت دارای اعتباری خاص . چطور شد که به قم آمدید و بنای بیعت با آقا سید روح الله خمینی را گذاشتید؟



ایشان در جواب گفت : از وقتی حاج آقا روح الله خمینی را تبعید کردند ، فهمیدم حرکت ایشان در ایران از غیب هدایت می شود چرا که در ایامی که در نجف، خدمت آقا سید علی قاضی بودم ، یک روز دو نفر از شاگردهایی که هر روز به محضر ایشان مشرف می‌شدند، خبر دادند که حاج آقا روح‌الله خمینی ( امام در آن زمان به این لقب معروف بودند ) به نجف آمده اند ( این سفر قبل از تبعید امام بوده است ) و می‌خواهند با شما ملاقات کنند.

 



روزی معین شد و امام تشریف آوردند. ما هم در کتابخانه آقای قاضی نشسته بودیم؛ وقتی امام به آقای قاضی وارد شدند به ایشان سلام کردند. روش مرحوم آقای قاضی این بود که هر کس به ایشان وارد می‌شد جلوی او هر کس که بود بلند می شد و به بعضی هم جای مخصوصی را تعارف می‌کرد که بنشینند ولی وقتی امام وارد شدند آقای قاضی جلوی امام بلند نشدند و هیچ هم به ایشان تعارف نکردند که جایی بنشینند، امام هم در کمال ادب دو زانو دم در اتاق ایشان نشست.

 

 



 

طلاب و شاگردان امام که در آن جلسه حاضر بودند ناراحت شدند که چرا مرحوم آقای قاضی در برابر این مرد بزرگ ، فاضل و وارسته حوزه قم بلند نشدند. آن دو نفری که معرف امام به آقای قاضی بودند هم وارد شدند و در جای همیشگی خودشان نشستند. بیش از یک ساعت مجلس به سکوت تام گذشت و هیچ کس هم هیچ صحبتی نکرد. امام هم در تمام این مدت سرشان پایین بود و به دستشان نگاه می‌کردند.



مرحوم قاضی هم همینطور ساکت بودند و سرشان را پایین انداخته بودند. بعد از این مدت، ناگهان مرحوم قاضی رو کردند به من و فرمودند آقای حاج شیخ عباس ( قوچانی ) آن کتاب را بیاور. من به تمام کتاب‌های ایشان آشنا بودم، چون بعضی از این کتاب‌ها را شاید صد مرتبه یا بیشتر خدمت آقای قاضی آورده بودم و مباحثی را که لازم بود بررسی کرده بودم.

به محض اینکه ایشان گفتند : « آن کتاب را بیاور » ، من دستم بی‌اختیار به طرف کتابی رفت که تا آن وقت آن کتاب را در آن کتابخانه ندیده بودم؛ حتی از آقای قاضی نپرسیدم کدام کتاب. مثلاً کتاب دست راست، دست چپ، قفسه بالا. همان طور بی‌اراده دستم به آن کتاب برخورد آن را آوردم و آقای قاضی فرمودند آن را باز کن. گفتم آقا چه صفحه‌ای را باز کنم؟ فرمودند هر کجایش که باشد. من هم همین طوری کتاب را باز کردم، دیدم که آن کتاب به زبان فارسی است و لذا بیشتر تعجب کردم.

 

**********************



چون طی چند سالی که من در خدمت آقای قاضی بودم این کتاب را حتی یک مرتبه هم ندیده بودم، حتی جلد آن را هم ندیده بودم. کتاب را که باز کردم، دیدم اول صفحه نوشته شده حکایت. گفتم آقا نوشته شده حکایت. فرمود، باشد بخوان. مضمون آن حکایت آن بود که یک مملکتی بود که در آن مملکت سلطانی حکومت می‌کرد. این سلطان به جهت فسق و فجور و معصیتی که از ناحیه خود و خاندانش در آن مملکت رخ داد به تباهی دینی کشیده شد و فساد در آنجا رایج شد، عالم بزرگوار و مردی روحانی و الهی علیه آن سلطان قیام کرد.

 


آن مرد روحانی هر چه سلطان را نصیحت کرد به نتیجه‌ای نرسید، لذا مجبور شد علیه سلطان اقدام شدیدتری بکند. پس از آن شدت عمل، سلطان عالم دینی را دستگیر و پس از زندان او را به یکی از ممالک مجاور تبعید کرد. بعد از مدتی که آن عالم در مملکتی که در مجاور مملکت خودش بود در حال تبعید به سر می برد آن سلطان مجدداً او را به مملکت دیگری که اعتاب مقدسه ( قبور ائمه اطهار ) در آن بودند تبعید کرد.



آن عالم مدتی در شهری که اعتاب مقدسه بود زندگی کرد تا اینکه اراده خداوند بر این قرار گرفت که به مملکت خود وارد شد و آن سلطان فرار کرد و در خارج از مملکت خود از دنیا رفت و زمام آن مملکت به دست آن عالم جلیل‌القدر افتاد و به تدریج به مدینه فاضله‌ای تبدیل شد ... » مطلب که به اینجا رسید حکایت هم تمام شد. عرض کردم آقا حکایت تمام شد، حکایت دیگر هم هست فرمود: کفایت می‌کند، کتاب را ببند و بگذار سر جای خودش.


این قضیه مربوط به قبل از جریان پانزده خرداد و قبل از تبعید ایشان به ترکیه و نجف است .



***************************

 

بعدها مرحوم آقای قوچانی در جریان مقدمات انقلاب هر حادثه‌ای که پیش می‌آمد، می‌فرمود این قضیه هم در آن حکایت بود بعد مکرر می‌گفتند که حاج آقا روح‌الله قطعاً به ایران باز می‌گردند و زمام امور ایران به دست ایشان خواهد افتاد. لاجرم بقیه چیزها هم تحقق پیدا خواهد کرد و هیچ شکی در این نیست.



عرض می کنم : این انقلاب از جای دیگری هدایت شده و هدایت می شود و به تعبیر حضرت علامه حسن زاده آملی حفظه الله : « این انقلاب ظهور صغرایی است که مقدمه ظهور کبری یعنی ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف می باشد » و بنا نیست با طرح ، نقشه و ترفند غربی ها و غرب پرستان داخلی از بین برود . دلم به حال این لیبرال های غربزده که نه ، بلکه غرب پرست می سوزد که هم تلاششان در این دنیا بی ثمر می ماند و هم آخرت خود را خراب می کنند .

 

 

و در آخر ...

 

حرف خاصی نیست الا دعوت به حضور در راهپیمایی 22 بهمن و دعوت به حضور و فعالیت در نرم افزار هورسا که معروف است به اینستاگرام ایرانی ( خصوصا که حضرت آقا خیلی بر استفاده از نرم افزارهای داخلی در فضای مجازی تاکید داشته و دارند، جدیدا از قبل بیشتر تاکید دارند ) .. شبکه اجتماعی اینستاگرام سر قضیه شهادت سردار سلیمانی (  رحمت الله علیه ) نیت پلیدش رو خوب نشون داد .  عکس یا نوشته ای که پیرامون شهادت سردار در اینستاگرام درج شد رو حذف و بعضی از پیج ها رو کلا از مدار خارج کرد . عجیب تر اینکه اینستاگرام هشتگ ( می_آیم_چون ) با موضوع راهپیمایی 22 بهمن بود رو هم بسته !

 

 

خدا همه ی ما رو « ولایتمدار » قرار بده نه « ولایت شعار »



یک عده هستند که خیلی دم از ولایت می زنند اما در بعضی موارد نظر ولی فقیه رو جزو احکام ثانویه قرار می دهند! یعنی اول نظر شخصی بعدا نظر ولیّ ! ...... یه بنده خدایی، خیلی اصرار داشت که برای ازدواجم باید طرف مقابلم ولایتمدار باشه اما وقتی از سخنرانی های حضرت آقا بهش ثابت کردم الان ولی فقیه زمان مصلحت می بینند که شما به جای تلگرام از نرم افزارهای داخلی استفاده کنید – با اینکه بعد از کلی اشکال و جواب ، حرف و استدلالم رو قبول کرد - اما حاضر به ترک تلگرام نشد !



اینطور آدمها بیشتر ولایت شعارند تا ولایت مدار ( یعنی ادعای ولایتمداری دارند اما در مقام عمل، سلیقه و خواست شخصیشون غالب بر اراده های ولیّ هست )

 

حرف در این باره زیاد هست ولی ...

 

شرح این هجران و این خون جگر

این سخن بگذار تا وقت دگر

 

یا مرتضی علی

وبلاگ شخصی هادی کردان...
ما را در سایت وبلاگ شخصی هادی کردان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hadikordano بازدید : 196 تاريخ : پنجشنبه 22 اسفند 1398 ساعت: 19:48