وبلاگ شخصی هادی کردان

متن مرتبط با «فضای» در سایت وبلاگ شخصی هادی کردان نوشته شده است

خاطرات فضای مجازی - قسمت چهارم

  • بسم الله الرّحمن الرّحیمبا سلام خدمت شما دوستان عزیزدر ادامه ی خاطرات مربوط به « فضای مجازی » ، می پردازم به خاطرات نفر چهارممقدّمه : یک خانومی بود که علاوه بر خوندن درس طلبگی، جزو کادر آموزشی حوزه علمیه هم بودپدر و مادر این خانوم نیت کرده بودند که ایشون رو به ازدواج طلبه دربیارند ... اما این خانوم به هنگام ازدواجش، دل به یک آقایی بست که طلبه نبود و در نهایت با همون آقا ازدواج کرد.بعد از ازدواجش، به مرور متوجه شد که همسرش در بیرون از خانه، با دختران و زنان ارتباط داره و به همین خاطر نسبت به خود ایشون سرد و بی تفاوت شده ...چت ایشون با بنده، بیشتر درباره سرد بودن همسرش نسبت به خودش بود ( که اگر نیاز به راهنمایی داشت، راهنماییش می کردم ، اگر نیاز به گوش دادن و سنگ صبور بودن بود، من سنگ صبورش بودم ... خلاصه هر وقت اومد روی خط من، با حوصله ی هر چه تمامتر به حرفهاش گوش دادم ... این حوصله کردن به خاطر نوع نگاهم به جایگاه ایشون بود که اولا طلبه هست، ثانیا در مدرسه علمیه، در قالب کادر آموزشی به طلبه ها خدمت میکنه که به نوعی خدمت به امام زمان عج محسوب میشه ، از این جهت مورد احترام من بود )این خانوم قبل از سال 94 ، از همسرش جدا شد و بعدش هم یک ازدواج ناموفق دیگه داشت که خیلی زود به جدایی منجر شد ( البته سر ازدواج دوّمش مقصر صد در صدی خودش بود چون میدونست طرف مقابلش آدمِ نرمالی نیست و از لحاظ تقیدات اخلاقی ضعیف هست! ... علی ای حال، بعد از اندک زمانی که از ازدواج دومش گذشت، فهمید که همسر دومش هم مثل همسر اولش أنیس النساء هست )در ایام چت یاهو یعنی از سال 1384 تا 1388 در مورد ایشون مطلقا چیزی از اون صحنه های خاص ندیدم ( منظورم همون صحنه هایی هست که در سه تا پست قبلی خوندید ) اما در نیمه دوم, ...ادامه مطلب

  • خاطرات فضای مجازی - قسمت سوّم

  • بسم الله الرّحمن الرّحیمبا سلام خدمت شما دوستان عزیزامیدوارم عزاداریهای شما در ایام محرم مورد قبول قرار گرفته باشه و من رو از دعای خیر فراموش نکرده باشیددر ادامه ی خاطرات « فضای مجازی » ، می پردازم به خاطرات مربوط به نفر سوم مقدمه : از اول طلبگی، یکی از علاقه های من ، مطالعه زندگی علماء و بزرگان بود، از زندگی شخصیشون تا تقیدات اخلاقی و همینطور کراماتشونیکی از نکاتی که وجه مشترک تمام علماء و بزرگان بود، سختی هایی بود که در مسیر زندگیشون کشیده بودند و همین باعث شد تا همیشه از خدا بخوام وضع مالی من خوب بشه و این توفیق رو بده که از طلبه ها خصوصا طلبه هایی که واقعا دغدغه دین و شریعت دارند دستگیری کنم و بتونم کمکی هر چند کوچک بهشون داشته باشم ( گرچه در مقام عمل این توفیق نصیبم نشد چرا که سالبه به انتفاء موضوع بود )در طول عمر طلبگی ام هم، کسانی رو که به طلبه ها کمک می کردند، قلبا و با تمام وجود دوست داشتم ، از باب مثال می تونم به مرحوم آقای گوهرشادی اشاره کنم که از نسل بانو گوهرشاد بود و به طلاب مشهد کمک های فراوانی کرده بود ( بانو گوهرشاد همون خانومی که مسجد گوهرشاد رو در حرم ساخت ) و یا مرحوم آقای دکتر سیف الله وحید دستجردی رحمت الله علیه که یک وقتی خودش رئیس سازمان هلال احمر بود و بعدها دختر ایشون وزیر بهداشت شده بود . مطمئنم این طیف افراد که دغدغه شون طلبه ها و زندگیشون بود، در عالم برزخ و قیامت اثرات خوبی از این دغدغه شون خواهند دید .این نفر سوم که میخوام ازش بنویسم از همین دسته افراد بود، ایشون خانومی بود با اینکه رشته تحصیلی و شغلش هیچ ارتباطی با طلبگی و حوزه نداشت اما نسبت به طلبه ها و زندگیشون دغدغه داشت و در مقام عمل هم کمک هایی به طلبه ها کرده بود ( مثلا خبر دارم که در شه, ...ادامه مطلب

  • خاطرات فضای مجازی - قسمت اوّل

  • چهارشنبه بیست و چهارم خرداد ۱۴۰۲ - 17:16 - هادی کردان - بسم الله الرّحمن الرّحیمبا سلام خدمت شما دوستان عزیزدر این پست و چند پست آینده، به خاطرات مربوط به « فضای مجازی » می پردازمخاطرات مربوط به این فضا، بسیار زیاد هست و نمیشه همه شون رو در این وبلاگ نقل کنم، به همین جهت، فقط به خاطراتی اشاره می کنم که خیلی خاص هستند و بعیده کسی از شما دوستان اینطور چیزهایی رو در ارتباط با افراد تجربه کرده باشهچند نکته رو قبل از بیان خاطرات عرض می کنم :نکته اول : در روایات اهل بیت علیهم السلام از همنشینی با بعضی افراد که دچار گناهان خاص هستند، به شدّت نهی شده ، چرا که آن گناهان خاص، دامن هم نشین و همکلام رو هم می گیره ، بهمین خاطر از سال 1383 که وارد فضای اینترنت شدم، هر فردی که با من ارتباط برقرار می کرد و ارتباطش ادامه دار می شد ، به امام رضا علیه السلام توسل می کردم و از حضرت می خواستم خودشون مواظبم باشند ( که اگر اون فرد اهل گناه خاصی هست، ارتباطم باهاش زود قطع بشه تا شرّش دامن من رو نگیره ) بر همین اساس، این یک رویه شده بود که هر فردی ارتباطش با من ادامه دار می شد اما موقع زیارت در حرم اقا، در خاطرم نمی اومد، می فهمیدم ارتباطم با اون فرد باید قطع بشه و خدا میدونه این رویه چقدر دقیق و حساب شده بودبعنوان نمونه : نیمه ی دوّم سال 94 ، یک خانوم طلبه ای بود اهل یکی از شهرهای خراسان رضوی که با معرفی یکی از دوستان، اومده بود روی خط تلگرامم تا مشورت بگیره ، مدت دو ماه تمام روی خط من بود و گاهی میشد که دو تا سه ساعت وقتم رو می گرفت و اصرار داشت هر وقت به حرم رفتید برای مشکلات من دعا کنیداما توی اون دو ما, ...ادامه مطلب

  • خاطرات فضای مجازی - قسمت دوّم

  • بسم الله الرّحمن الرّحیمبا سلام خدمت شما دوستان عزیزادامه ی خاطرات مربوط به « فضای مجازی » رو پی میگیریم با نفر دوم، منتها قبل از بیان اصل خاطرات، مقدمه کوتاهی رو در مورد ایشون می نویسممقدّمه : یک خانوم متاهلی بود که دور از وطنِ مادریش، در یک شهری زندگی می کرد و در همان شهر مشغول تحصیل در دانشگاه بودهمسر ایشون دچار مشکلی شده بود که نمی تونست در خونه بمونه ( اگه اشتباه نکنم بخاطر بدهکاری، تحت تعقیب پلیس بود )این خانوم در چنین شرایطی وارد چت یاهو شد و چون شمّ مذهبی داشت، بیشتر با بچه مذهبی ها ارتباط گرفتهمزمانی که ایشون در چت یاهو فعال بود ، پیگیر کارهای طلاق و جدایی هم بود ( ظاهرا اصل ازدواجش اجباری بود ، در ادامه هم مشکل همسرش باعث شد تا تنها بشه )در فضای مجازی، بین همه ی کاربران اینطور جا انداخته بود که من خانمی مجرد هستم ( یه طورایی حق هم داشت! نمی تونست بگه من متاهل هستم و همسرم متواریه )ایشون هم مثل خیلی های دیگه به خاطر سوالات مذهبی ، در چت یاهو ، به من پیام می داد ...مدتی که گذشت، متوجه صمیمیت در کلامش شدم، مثلا وقتی میخواست من رو مخاطب قرار بده به جای الفاظی چون « حاج آقا » ، « آقا یا جناب کردان » یا « برادر من » ، از لفظ « داداش » استفاده می کرد و این با روحیه طلبگی من، اصلا سازگار نبود و بابت این قضیه واقعا عذاب می کشیدم ... البته ایشون مرتکب گناه نشده بود و مدلش اونطوری بود ولی من روحیاتم خاص بود میخواستم عذرش رو بخوام اما دیدم هر بار که به حرم میرم، اولین نفری هست که به ذهنم میاد تا به جاش سلام بدهم یا زیارت کنم ( طبق همون قاعده دقیقی که در پست قبلی نوشتم ) ... پایان مقدمهخاطره ی اوّلاون سالها توفیقی بود که هر شب ساعت هشت حرم باشم ، یک شب جلوی ضریح نشستم و به آقا ع, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها