به مناسبت سالروز شروع به کار وبلاگ

ساخت وبلاگ

پنجشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۴۰۰ - 5:19 - هادی کردان -

بسم الله الرّحمن الرّحیم

با سلام خدمت شما دوستان عزیز و عرض تبریک به مناسبت عید سعید فطر

امروز 23 اردیبهشت 1400 دوازدهمین سالروز شروع به کار این وبلاگ هست

به همین مناسبت، به یکی از اشکالات مربوط به همین وبلاگ که بارها دوستان با لحن های مختلف مطرح کردند، جواب می دهم

دوستان گفتند ؛ چرا در قسمتِ « و در آخِر ... » اینقدر در مورد بعضی افراد ناله می کنی و از رفتار بدشون نسبت به خودت می نویسی در حالی که میگن بدی های دیگران رو، روی شِن بنویسید تا باد بیاد و ببرتش نه اینکه توی وبلاگ بنویسی تا ابد به جا بمونه ! ضمن اینکه از نوع نوشتنت معلومه که انگار رفتار اون فرد باعث کینه توی وجودت شده !

جواب : باور بفرمائید اگر شِکوِه و شکایتی مطرح شده، فقط همینجا و توی وبلاگ شخصی خودم بوده و ابدا به خود اون فرد نگفتم  که تو فلان اشتباه رو مرتکب شدی و با حرف یا عملت فلان بلا رو سر من آوردی

                                                      ***************************

اشکال : اگر واقعا اینطوریه که به خود اون فرد اشتباهش رو نگفتی، پس نوشتنش در این وبلاگ چه فایده ای داره ؟

جواب : اولاً در این وبلاگ از کسانی گلایه کردم که مطمئن هستم به وبلاگم سر می زنن و مطالب رو میخونن و با خوندن نوشته هام بدون اینکه به صورت مستقیم مورد خطاب و عتاب قرار بگیرند، متوجه اشتباهشون میشن  ( همانطور که سفارش امام باقر علیه السلام هست که اشتباه فرد رو به صورت غیر مستقیم بهش بگید خصوصا اگر اون فرد جوان باشه )

ثانیاً رفتار انسانها شبیه به هم هست و از هر کسی ممکنه همون اشتباه و کار غلط  سر بزنه . بنده اون اشتباه رو توی وبلاگ می نویسم تا بلکه دوستانی که درگیرش هستند ، کنارش بذارن و برای دنیاشون « اثرات وضعی گاهاً ویران کننده » و برای آخرتشون « دردسر بی انتها » درست نکنند .

صدی نود شِکوِه و شکایت من ریشه در رفتار کسانی داره که از سر عصبانیت و ناراحتی، کلام ناپسندی رو میگن یا رفتار بدی از خودشون بروز میدن

قبلا هم عرض کردم ؛ هر وقت عصبانی و ناراحت هستید ، سعی کنید در اون حالت با کسی حرف نزنید، چت نکنید و پیام نفرستید . اون ناراحتی و عصبانیت توی حرف زدن و چت کردنتون اثر میذاره و کار رو خراب میکنه ....

https://s19.picofile.com/file/8432997026/index.jpg

خاطره تلخی رو میخوام نقل کنم، منتها قبلش باید مقدمه ای رو عرض کنم

مقدمه : از سال 1383 که فعالیت هام رو در اینترنت شروع کردم ، با افراد مختلفی آشنا شدم . از اون زمان تا الان هر وقت که به حرم ولی نعمتم امام رضا علیه السلام مشرّف شدم، به نیابت از این افراد زیارت کردم و یا حداقل سلام دادم

در زیارت، گاهی به صورت دسته جمعی و گاهی به صورت تک تک نیت می کردم ... تک تک یعنی در یک زیارت فرد خاصی رو مد نظر می گرفتم و به نیابت از همان فرد زیارت می کردم ( که این قسم مربوط به زمانی بود که فرد مورد نظر درگیر مشکلی از مشکلات زندگی دنیوی بوده ) ..... شاید باورش سخت باشه ولی مکرّر پیش اومده که رفتم حرم  و به نیابت از دوستان زیارت کردم و به نیت تک تک شون سلام دادم اما از خودم کلا یادم رفت یعنی وقتی اومدم بیرون از حرم، تازه یادم اومد به نیت خودم حتی سلام هم ندادم !

 

                                         ***************************


از میان افرادی که توی فضای اینترنت باهاشون آشنا شدم، یک خانومی بود که آشنائیتش با بنده از دهه ی هشتاد و از چت یاهو شروع شد و به واسطه طولانی بودن این آشنایی، تقریبا از روحیاتش خبر داشتم و میدونستم اهل تقید هست و بسیاری از مسائل شرعی و اسلامی رو رعایت میکنه

اتفاقاتی که میخوام بنویسم در بازه زمانی نیمه ی دوم 95 و سه ماه اول 96  رُخ داده

 اون خانوم یک شب توی سروش پیام داد که دلم برای زیارت آقا تنگ شده، خوش به حال شما که مشهد هستید و دائم میرید زیارت

https://s19.picofile.com/file/8432997468/806db488_9831_4b08_8bf4_c6251d03ffdb.jpeg

نوشتم : « اینکه غصه نداره ، من به نیابت از شما میرم زیارت »

جواب داد : « اون زیارت که فایده نداره ، آدم باید خودش بره زیارت »

از حرفش ناراحت شدم ، بالاخره این همه توی روایات از زیارت نیابتی نوشتند و اینکه در زیارت نیابتی، زیارت به نام منوب عنه ( کسی که از طرفش نیابت شده ) ثبت میشه

 از اون آدم که اعتقادات قوی ای داشت انتظار نداشتم که اونطوری جواب بده

با همون ناراحتی رفتم حرم، جلوی ضریح که رسیدم، ایستادم و به نیابت از همون خانوم سلام دادم . به آقا عرض کردم : « فلان خانوم که الان به نیابتش سلام دادم، این سلام دادن رو قبول نداره . یک طوری بهش بفهمونید که اگر اینجا من از طرفش سلام دادم ، با سلام دادن خودش هیچ فرقی نداره »

فردا صبحش توی سروش پیام داد که : « دیشب خواب عجیبی دیدم . خواب دیدم توی شهرمون هستم و گنبد امام رضا رو دارم می بینم و دارم بهش سلام میدم . از خانومی که بغل دستم ایستاده بود سوال کردم که اینجا مگه شهر ما فلانجا نیست ؟ خانومه گفت : آره .. معنای این خوابم چی می تونه باشه ؟ »

نوشتم : « لابد یک نفر در مشهد به جای شما به آقا سلام داده »

بعد از اون، شرایط طوری شد که هر بار به نیت ایشون زیارت می رفتم، بلافاصله پیامک می داد که شما حرم هستید و به جای من الان سلام دادید یا زیارت کردید ... و این در حالی بود که احدی از رفتن من به حرم مطلع نبود

سه بار رو دقیقا یادم هست، بار اول هشت شب بود ، در راه برگشت از زیارت ، هنوز توی صحن آزادی بودم که پیامک داد؛ « شما حرم هستید و جای من زیارت کردید » ... خشکم زد که خدایا این آدم هزار کیلومتر اونطرف تر چطوری فهمیده که من الان به نیابتش زیارت کردم !

 بار بعدی ساعت شش صبح بود که باز هم تعجب من بیشتر شد چون ساعتش غیرمعمول بود، هم برای زیارت رفتن من و هم برای پیامک دادن

 بار سوّم وسط  تابستان ساعت 2 بعد از ظهر بود که اساسا در اون شرایط ، به خاطر فشار خون، از خونه بیرون نمیرفتم ...  یکی از آشناها با من کار فوری داشت و توی حرم قرار گذاشته بود، لذا مجبور شدم در اون هوای گرم برم حرم . با خودم گفتم حالا که تا حرم اومدم به نیابت از فلانی زیارت امین الله بخونم ... وقتی زیارتم تمام شد اومدم بیرون از حرم ، پیامکش اومد : « احساس کردم الان به جای من زیارت کردید اما باور نمی کنم که توی این ساعت حرم بوده باشید » ... ایشون به مانند بقیه ی دوستان و آشنایان از مریضی من خبر داشت و می دونست اون ساعت بعیده حرم رفته باشم

پایان مقدّمه

این مقدمه رو نوشتم که بدونید با یک نفر در شرایط خاص مواجه بودم . کسی که زیارت نیابتی رو مطلع میشه ، معلوم میشه فکر و ذهنش واقعا پیش آقا هست و الا اگر فکر و ذهنش جای دیگه بود که همچین حالی پیدا نمی کرد .... 

دوست نداشتم اینطور آدمی ، سلام و علیکش و همینطور ارتباط متنی که با من داره ، به راحتی قطع بشه ، لذا همیشه با مهربانی و ادب هر چه تمامتر باهاش صحبت می کردم

از میان تمام بچه هایی که از طریق اینترنت و همینطور بچه هایی که در عالم حقیقی با من ارتباط داشتند ، این بنده خدا خاص بود و مطمئنم دیگه مثل حال ایشون ( خصوصا حال ایشون در اون بازه ی زمانی رو ) از کسی دیگر نخواهم دید

و اما اصل خاطره تلخی که میخواستم نقل کنم

حالا ببینید یک عصبانیت و ناراحتی این خانوم از شرایط محیطیش، چه بلایی سر من آورد و چطور من رو تا سرحد مرگ برد !

 یک شب حوالی ساعت یازده، پای کامپیوتر مشغول کار تفسیری بودم ، که همون خانوم، توی چت سروش که روی کامپیوتر نصب بود ، پیام داد .

بعد از اینکه نوشت « سلام » ، بی مقدمه شروع کرد به اهانت کردن به جنس مردان که مردها همه شون هوس باز هستند ، هر روز دنبال یه زنی راه می افتند و ... و ... ...... نوشتم : « با من هستید ؟ » .. نوشت : « بله با شمام » ...

بعد ، به قول طلبه ها از باب ذکر خاص بعد از عام ، شروع کرد اهانت مستقیم به بنده ... هر گناه و پلشتی که به ذهنش می رسید رو به من نسبت داد ... از نسبت زناکار بودن ! شروع کرد تا .... بماند!

مجبور شدم صفحه ی چت رو ببندم ...

به حدی حالم بد شد که دستگاه فشار خون اِرور میداد ( دستگاه فشار خون زمانی اِرور می داد که فشار خونم بالای 20 می رفت ) ... حالا از یک پزشک بپرسید که فشار خون بالای بیست یعنی چی ، بهتون میگه

این آقای دکتر نظام زاده سفارش کرده بود : « وقتی فشارت خصوصا به خاطر مشکلات عصبی بالا رفت سعی کن نخوابی بلکه یه دوری بزن ، یه طوری حواست خودت رو پرت کن ، حالت که بهتر شد اونوقت بخواب »

اون شب رو جرأت نکردم بخوابم چون می ترسیدم با همون حال بخوابم و دچار سکته ی مغزی بشم ... شده بودم مصداق این شعر اخوان ثالث که میگه :

دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
شبان آهسته می گریم، که شاید کم شود دردم
تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید

بعد از نماز صبح هم حالم بهتر نشد

 توی تاریکی هوا ، ماشین رو روشن کردم تا برم یه جایی و حواسم پرت بشه ... اون زمان سمند سفید رو داشتم

راه افتادم اما نه به سمت حرم، چون نمی خواستم برم پیش آقا و لب به شِکوه و شکایت باز کنم خصوصا در مورد اون فرد

رفتم سمت بهشت رضا

از اونجایی که از صبح روز قبل نخوابیده بودم ، نزدیکی های پلیس راه برای چند ثانیه چشمم بسته شد ... چند ثانیه برای ماشینی که در حال حرکته ، خیلی زیاده

اونجا یه اتفاقی افتاد که نمیدونم چطور باید بگم ... خدا بهتر میدونه ... اما مثل این بود که کسی سیلی محکمی زد توی صورتم

https://s18.picofile.com/file/8432998850/unnamed.jpg


چشمم باز شد ، دیدم پشت یک تریلی هجده چرخ هستم که بار تیرآهن داره .... به هر وضعی بود ماشین رو کشوندم لاین چپ و رفتم توی گاردریل

ماشین درب و داغون شد

هیچوقت اون لحظه ای که چشمم باز شد رو یادم نمیره یعنی اگر اون حالت پیش نمی اومد و اون سیلی محکم رو نمی خوردم ، مرگ من حتمی بود و سر سانحه از دنیا می رفتم چون ارتفاع تریلی پایین بود و تیرآهن ها دقیقا روبروی صورتم بود 

بعد از برخورد با گاردریل و جمع شدن جلوی ماشین، به یک وضعی ماشین رو کشوندم کنار جاده ... زنگ زدم به یکی از رفقای طلبه بنگاهی ! اهل کاشمر که میدونستم بین الطلوعین بیداره ... ماجرا رو براش گفتم و اینکه میخوام ماشین رو بفروشم ... اون هم سریع یک نفر رو از مشهد فرستاد و ماشین رو با همون وضع از من تحویل گرفت

 نمیخواستم کسی بفهمه تصادف کردم ... در نهایت اعضای خانواده ام هم نفهمیدن چی شد که ماشین رو کله ی سحر فروختم اونهم به قیمت خرید بنگاهی ها یعنی به ثمن بخس !

بابت ماشین ناراحت نبودم اما بابت اینکه اون خانوم مثل خیلی های دیگه از وضع مریضی من باخبر بود و اونطور بی محابا به من حمله ور شد و من رو تا سر حد مرگ برد خیلی ناراحت بودم

جالبه بدونید اون روز عصر، همون خانوم پیام داد که « ببخشید دیشب اون حرفها رو بهتون زدم ، دیشب خیلی ناراحت و عصبانی بودم ، آخه خونه خواهرم بودم ، دامامون ( شوهر خواهر ) از سر شب توی خونه بود و من مجبور شدم یکسره چادر سرم بگیرم و همین من رو خیلی عصبانی کرده بود »  

https://s18.picofile.com/file/8433916092/image_2021_5_17_20_10_21_605_bLB.jpg

بعد از اون ماجرا ، بدون اینکه بهش بگم چه بلایی سرم آورد، به مرور و با حوصله ارتباطم رو کم و بعد به طور کامل قطع کردم

من هر وقت ببینم ارتباطم با یک نفر داره به قیمت از دست رفتن سلامتیم تموم میشه ، بی شک اون ارتباط رو قطعش می کنم و این یک وظیفه شرعی هست چون هیچ چیزی بالاتر از سلامتی نیست

خداوند در آیه ی 195 سوره مبارکه بقره فرمود  : « وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَة »  یعنی خود را با دست خود به هلاکت نیاندازید ... قطع به یقین ارتباطی که طرف مقابل رعایت حال شما رو نمی کنه و سلامتی تون رو به خطر میندازه از مصادیق به « هلاکت انداختن خود » هست .


حالا از رفقایی که ایراد گرفته بودند و میگفتند نوشته هات بوی کینه و دشمنی میده، سوال می کنم : « اگر در حالیکه مریض هستید، یکی از آشناهاتون از راه برسه و اونطور به شما حمله ور بشه و شرایطتون طوری بشه که نتونید نفس بکشید و جرأت خوابیدن پیدا نکنید، در مقابلش چه عکس العملی از خودتون نشون میدید ؟ آیا مقابله به مثل می کنید و می زنید توی دهانش یا اینکه صبر می کنید و با حوصله اونهم بعد از سه سال و نیم در وبلاگتون، بصورت غیر مستقیم، اشتباهش رو بهش متذکر میشید ؟؟ » مطمئنم همون گزینه اول رو اجراء می کنید و بی درنگ طرف رو با خاک یکسان می کنید 


                                                                                             

و در آخر ...

با این خاطره تلخی که توی این پست نوشتم ، یک وقت فکر نکنید همه ی پیامهایی که به من میدن همینطوریه بلکه بر عکس بعضی پیامها سراسر عشق ، محبت و ابراز علاقه هست !

چند وقت پیش، توی ایتا یکی از دوستان این متن رو برام فرستاد

بودن کنار تو شده، تنها آرزوی من فقط
این محاله که یه روزی قلبم و ازت بگیرم و ببینی خسته ام ازت

اولش فکر کردم زده تو کار شعر نو ! بعد که سرچ کردم فهمیدم متن یک ترانه هست . این هم آهنگش 
 
یه وقت فکر بد نکنیدا ، طرف آقا بود

گفتم خدایا ؛ این برای چی همچین پیامی داده؟!

یادم اومد سال 98 پرتفوی بورسیش دست من بود و ظرف هشت ماه سود چند ده برابری براش گرفتم و احتمالا کسی بهش گفته الان و اوائل سال 1400 دولتمردان غربگدای ما برای اینکه نشون بدهند در مذاکرات وین موفق عمل کردند، دلار رو میارن پایین و بورس رو میکشن بالا ... به همین خاطر پیام عاشقانه فرستاده !
 

https://s19.picofile.com/file/8433036150/4.jpg

براش نوشتم : اگر این دفعه سبد سهام برات نچینم، باز هم از اینها برام می نویسی ؟

جواب داد : عمراً ! من برای خانومم هم همچین پیامی نمی نویسم

این هم از شانس ما ، یکی هم که پیام محبت آمیز داد، به خاطر پولی بود که به جیبش رفته

مطلب این پست تمام

                         


پ . ن 1 :  سوال : از کجا متوجه میشید که چه کسی وارد وبلاگ شده و کدام مطلب را خوانده ؟

جواب : تقریبا تمام کسانی که در طول ده سال اخیر با بنده ارتباط داشتند، خصوصا کسانی که بین من و اونها ایمیلی رد و بدل شد ، آی پی شون رو دارم و از طریق یک سایت خاص متوجه میشم که چه زمانی وارد وبلاگ شدند و کدوم مطلب رو خوندند و حتی بعضی اطلاعات گوشیشون رو می تونم ببینم! ( اطلاعات خود گوشی ، نه اطلاعات داخل گوشی )

یکی از رفقا که میهمانم بود همین سوال رو کرد و گفت : « از کجا میفهمی من ، ایکس یا ایگرگ وبلاگ شما رو خوندیم ؟ » ... گفتم : « همین الان به وبلاگم برو و بدون اینکه به من بگی، یکی دو تا مطلب رو ببین تا بهت بگم » ... وقتی به وبلاگم سر زد ، بهش گفتم :  « آی پی ات رو که از قبل داشتم و میدونستم این آی پی که الان ثبت شده مال شماست ، گوشیت از مارک شیائومی مدل فلان هست ، با مرورگر کروم نسخه ی شماره ی فلان وارد وبلاگم شدی ، از اون وقت تا الان دو تا پست مربوط به « یگان 820 اسرائیل » و « عنایت شهید علمدار » رو خوندی ، پردازشگر گوشیت 4 هسته ای هست ، درصد باتری گوشیت الان 74 هست » ... خلاصه اونقدری اطلاعات بهش دادم که هنگ کرد . به قول ناصر خسرو ؛

بر راستی ِ بال نظر کرد و چنین گفت
امروز همه مُلک زمین زیر پَر ماست
گر بر سر خاشاک یکی پشّه بجنبد
جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست

پ . ن 2 : عکسهای به کار رفته در این پست، زینتی و سرچ شده از سایت گوگل هستند

پ . ن 3 : یه کار مهمی توی تابستون بنا هست انجام بدیم که دعای شما دوستان رو می طلبه . دعا کنید موفق بشیم

پ . ن 4 : چند روز پیش همسر شهید نظر نژاد ( معروف به بابا نظر ) به رحمت خدا رفت . شهید نظرنژاد همون شهیدی هست که 160 تا ترکش توی بدنش بود و به گفته ی خودش بعد از جنگ چه شبها که تا صبح از درد ترکشها و زخمها نخوابید و ناله کرد ، این شهید عزیز، عین هشت سال رو بدون مرخصی در جنگ بود و در سال 1375 به درجه رفیع شهادت رسید. همسر مکرمه اش که چند روز پیش به رحمت خدا رفت ، در دوران بعد از جنگ و دوران جانبازی این شهید عزیز ، خیلی سختی ها رو تحمل کرد . این بانوی مکرمه به گردن همه ی ما حق داره . لذا خواهشمندم در صورت امکان فاتحه ای با 3 بار سوره توحید و الا حداقل 5 صلوات برای اون مرحومه بفرستید
 

https://s18.picofile.com/file/8433199576/image_2021_5_10_4_16_34_757_bi6.jpg

https://s19.picofile.com/file/8433199618/unnamed.jpg


پ . ن 5 : به احتمال زیاد، این وبلاگ تا فصل پاییز به روز رسانی نخواهد شد و اگر عمری باقی موند، در فصل پاییز ان شاء الله خدمت دوستان خواهم بود

پرحرفی بنده رو به بزرگواریتون ببخشید . عوضش توی حرم آقا برای شمایی که این پر حرفی رو تحمل کردید دعا می کنم گرچه خودم رو انسان قابلی نمی دونم

بهشت نصیبتان

یا مرتضی علی

وبلاگ شخصی هادی کردان...
ما را در سایت وبلاگ شخصی هادی کردان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hadikordano بازدید : 158 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 11:58