به مناسبت عید نیمه شعبان + تلخ ترین و شیرین ترین خاطره از کتابهای شبهات اینترنتی

بسم الله الرّحمن الرّحیم

با سلام محضر شما دوستان عزیز

سالروز ولادت با سعادت منجی عالَم بشریت حضرت حجت ابن الحسن عج الله تعالی فرجه الشریف رو محضر شما دوستان عزیز تبریک و تهنیت عرض می کنم

خیلی سال قبل – یعنی اون سالها که دلم مثل الان چرکین و سیاه نبود – در عالَم خواب دیدم که توی خونه ای نشسته هستم که از بیرون پنجره اش، سر و صدای شادی و هلهله میاد .

 رفتم دم پنجره، دیدم مردم به طریق خیلی خاصی شادی می کنند، طوری خوشحالند که انگار هیچ درد و غمی توی این دنیا ندارن. از یکی پرسیدم چی شده ؟ گفت : « مگه خبر نداری ؟ آقا ظهور کرده » .... با شنیدن اون حرف، تمام دردهای وجودم از بین رفت ....

 یه کم دم پنجره ایستادم و شادی کردن مردم رو نگاه کردم که یهویی یادم اومد برم تلویزیون رو روشن کنم و جمال اون آقایی که در طول عمرم بارها دیدمش اما نشناختمش رو، این دفعه با علم و آگاهی ببینمش ... آخه در روایت داریم که وقتی اقا ظهور می کنه، همه مردم میگن : « این آقا رو که ما قبلا بارها دیدیم ! چقدر آشناست! »


تا اومدم تلویزیون رو روشن کنم و جمال بی مثالش رو ببینم متاسفانه از خواب بیدار شدم ...

رُخَت بگشای ای ساقی، که جانم در طلب باشد

بده یک جرعه زان باده، بَرَد هم دم و هم هوشم

در این دِیر پر از محنت ، بسی سختی پذیرفتم

به این اندیشه تا روزی شراب معرفت نوشم

گرچه توی اون خواب از سر بی لیاقتی جمال آقا رو نتونستم ببینم اما درک لحظه ظهور، اون خواب رو به مربوط به شیرین حرف مربوط به مربوط به ترین حرف حرف خواب عمرم تبدیل کرد ...


در روایات داریم به قدری درک لحظه ظهور مربوط به شیرین حرف هست که مردم در زمان ظهور حسرت میخورند بر اینکه کاش امواتشون هم بودند ، و در بعضی روایات دیگر داریم که خود اموات هم خبر بهشون میرسه و بر نبودن در دنیا حسرت میخورند


امیدوارم به زودی زود اون لحظه خوشی که من در عالم خواب دیدم رو همگی ما در عالم بیداری ببینیم و هیچ یک از من و شما جزو حسرت خورندگان نباشیم ... آمین یا رب العالمین

مطلب بعدی

از کسانی که احوال پرس بنده شدند و از سر دلسوزی به نصیحتِ این برادر کم مربوط به مربوط به ترین حرف حرف خودشون پرداختند ، صمیمانه تشکر می کنم گر چه بعضی از خُلقیات من مثل دلسوزی و دغدغه داشتن برای بعضی از افراد که برای من عزیز هستند، جزو ذاتی نفس من شده و ذاتی شیء هم از شیء جدا نمیشه ...

سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل

بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران

دی ماه 96 که اون بلا سر من اومد، به دستور پزشک برای اینکه ذهنم از هر نوع دغدغه ای خالی بشه، جواب بسیاری از دوستانم رو هم ندادم ، اما متاسفانه بعضی از دوستان موظف بودن من بر دوری کردن از استرس و دغدغه های ذهنی رو جدی نگرفتند و به خاطر عدم پاسخگویی به تماس هاشون، از من سخت ناراحت شدند و شکایت به دیگران حتی شکایت به نزد حاج آقای عمادی بردند.

وقتی با لوزامیکس اچ 50 ، فشار خون از 16 کمتر نمیشه، در چنین شرایطی موظف هستم از هر چیزی که ذره ای استرس به من وارد میکنه دوری کنم ، چرا که ناراحتی های ذهنی قطعا مصداق ضرری خواهد بود که آقا جانمان حضرت رضا علیه السلام بیان فرمود ( كُلُّ مُضِرٍّ يَذهَبُ بِالقُوّةِ أو قاتِلٌ فَحَرامٌ ... منبع : فقه الرضا علیه السلام ص 254 )

از همینجا از همه عزیزان و دوستان به خاطر عدم پاسخگویی عذرخواهی می کنم . واقعا اون اواخر شرایط برای من خیلی سخت شده بود . دغدغه و دلنگرانی برای زندگی یکی از عزیزان، آسایش رو به صورت کامل از من سلب کرده بود و دیگه قادر نبودم به مشکل کسی فکر کنم یا حتی سوال یا مشورت کسی رو پاسخگو باشم .

و در آخر ...

تلخ مربوط به مربوط به ترین حرف حرف و مربوط به شیرین حرف ترین مربوط به خاطره حرف از مجموعه مربوط به کتابهای حرف پاسخ به مربوط به شبهات حرف مربوط به اینترنتی حرف

تلخ ترین مربوط به خاطره حرف »»» آذر ماه سال 94 و قبل از شروع تبلیغات کتاب در شبکه آی فیلم، آخرین چاپ کتاب مربوط به شبهات حرف مربوط به اینترنتی حرف شامل سه هزار بسته کتاب رو با دو تا کامیون فرستادیم به پشتیبانی یک شرکت پستی در تهران، تا به آدرس هایی که ما روی سایتشون ثبت می کنیم ، ارسال بشه

متاسفانه – بر عکس شبکه چهار - تبلیغات شبکه آی فیلم نگرفت و تنها 90 بسته خریداری شد ! و ما مجبور شدیم دو هزار و نهصد بسته ای که مونده بود رو برگردونیم مشهد مقدّس ...

من از اینکه تبلیغات شبکه آی فیلم به ثمر ننشست اصلا ناراحت نبودم ....

ولی وقتی کتابها برگشت، از نوع رفتاری که اون شرکت پستی و کارگرهاش با کتابها داشتند، خیلی ناراحت شدم ... راننده ماشین میگفت : « کتابها رو زیر بارون شدید بارگیری کردند و کارگرهای اداره پست بعد از چیدن ردیف اول، برای چیدن ردیف های بالا، با کفش از روی کتابها رد می شدند و من هر چی گفتم این کتاب مذهبی هست و آیات قران توش نوشته شده و از روی اون رد نشید، گوش ندادند که ندادند »

چند صد بسته کتاب به قدری وضعشون بد بود که هیچ رقمه قابل بازیابی نبود .... اون شب بچه ها با گریه کتابها رو از ماشین خالی کردند

ناراحتی از رفتار مسئولین انبار و کارگرها، خیلی اذیتم کرد، به طوری که اون شب بعد از رسوندن بچه ها به خونه هاشون، اومدم خونه و مفصل گریه کردم، آخه اونها با علم به وجود ایات قرآن در کتابها، اونطور رفتار کردند .

و اما شیرین ترین مربوط به خاطره حرف »»» چند هفته پیش مهندس قاسمی اومد ملاقاتی من، از احوال کتابها پرسید ، گفتم هر وقت چشمم به این کتابها می افته خاطرم تلخ میشه و بعد ماجرای تلخ سال 94 رو براش گفتم ... مهندس گفت یه جعبه کارتنی برای کتابتون میزنم که کتابها از این هیئت در بیاد و شما کلا خاطرات تلخ گذشته رو فراموش کنید! ...

این نمای کلی اون جعبه ای که وعده داده بود

این نمای روی جعبه

و این هم نمای چیده شده در انبار

 جا داره از آقا سید غفور و آقا علیرضا تشکر ویژه داشته باشم که طی یک هفته، زحمت این امر رو کشیدند و تمام دو هزار و خورده ای بسته رو از داخل شیرینگ در آورده و داخل جعبه گذاشتند

یکی از دوستان که به زمین و زمان ایراد میگیره، اومد تا برای ماه مبارک برنامه تبلیغی از من بگیره، وقتی چشمش به جعبه کتابها افتاد، زیر و روش رو نگاه کرد، وقتی دید نمیتونه هیچ ایرادی ازش بگیره، گفت؛  این مهندس قاسمیِ شما احیاناً کفتر باز نبود ؟!!

ببخشید پر حرفی کردم و سرتون رو درد آوردم

التماس دعا و یا مرتضی علی 

پست بعدی »»» ان شاء الله عید سعید فطر

نوشته شده در تاریخ 5 اردیبهشت 1397